سونامی دروغگویی!
"شاید با خبر شدهاند که وزیر کشور در تحقیقات و بررسیهایش به قبیله آنها رسیده و رد پولهای کثیف را در خانه آنها یافته و دیگر صلاح نیست او در آن کسوت بماند چرا که او دیگر زیاد میداند."
باید به این مهم نیز اشارهای گذرا کرد که یکی از شگردهای رایج در بین برخی جریانات سیاسی، فرار از پاسخگویی به مطالبات مردم با «ماندن در گذشته» و بزرگنمایی مشکلات و نابسامانیهای پیشین است. این ترفند معمولا در شرایطی بکار میرود که مردم از جریان دستاندرکار انتظار حل مشکلات و پاسخگویی به نیازهاشان را دارند و آنها برای این درخواستها برنامه و توانی ندارند. اوج این روش را هنگامی مشاهده میکنیم که گروهی، با نفوذ در میان برخی دولتمردان، سعی در بدست آوردن سهم بیشتری از حاکمیت و بسط قدرت خود بدون التزام به لوازم آن باشد.این جریان دقیقا همان جریانی است که چون هنری ندارد، حیات خود را در هیاهو میبیند و برای بسط قدرتش، به جای برنامهریزی، به دنبال بحرانسازی و عملیات روانی است.
از ابتدای دولت یازدهم هشدارهای فراوانی درباره نفوذ یک جریان بدنام با آلودگیهای متعدد سیاسی و مالی از سوی دلسوزان داده میشد اما این هشدارهای مشفقانه کمتر شنیده شد و بیشتر به رقابت سیاسی تعبیر شد! در مقابل همان جریان نفوذ کرده، به جای بیم از رسوایی، هر روز دروغی تازه سر داد و با بکارگیری روزنامههای زنجیرهای و رسانههای اجارهای، به عملیات روانی و ایجاد نگرانی برای مردم و سیاهنمایی از گذشته پرداخت و به تمام معنا، مصداق مقدمه این نوشتار شد. این جریان نفوذی با ماجراسازیهای فراوان کوشید از یک سو بیبرنامگی و بیهنریاش را پنهان کند و از دیگر سو در سایه سیاهنمایی علیه نظام و ایجاد دو قطبی واهی و ترس موهوم در مردم، به خیال خود به جلب اعتماد عمومی وکسب کرسیهای بیشتری از قدرت بپردازد و به اصطلاح برای فتح سنگر به سنگر گام بردارد! اما چند روز گذشته را باید ایام طوفانی رسواییهای متعدد برای این جریان دانست. فضاحتهایی که هریک به نحوی تشت رسوایی آنها را از بام فرو افکند و دستشان را برای مردم رو کرد. به این چند نمونه توجه بفرمایید:
1- بدون شک ماجرای مشهور و پرهیاهوی «بورسیهها» یکی از مهمترین و بزرگترین دروغهای یک سال و نیم گذشته است که مدت زیادی از وقت ارزشمند کشور را به خود مصروف ساخت و باعث ایجاد بدبینی در جامعه و بیآبرویی جامعه دانشگاهی و فرهیخته کشور شد. فراموش نمیکنیم تیترهای آتشین و حساب شده رسانههای زنجیرهای را که از یک مرکز فرمان واحد تنظیم و در چند رسانه منتشر میشد و البته هزاران کیلومتر آنسوتر در رسانههای ضد انقلاب هم پوشش داده میشد! مجلس،دیوان محاسبات، سازمان بازرسی کل کشور و... در این امر وارد شدند و کمیتهای متشکل از برخی از این نهادها و به همراه برخی مسئولان وزارت علوم برای بررسی و اعلام حقیقت مشغول کار شد.
هزاران نفر ساعت کار کارشناسی شد تا اینکه هفته گذشته گزارش کمیسیون مربوطه در مجلس شورای اسلامی، دروغ بودن هیاهوها را اعلام کرد! اما خبری از مدیران دروغپرداز و آنها که به دروغ خود را نگران اعتبار علمی کشور نشان میدادند نیست و آنها که روزگاری کل نظام را با این دروغ بزرگ زیر سوال برده بودند، جرات عذرخواهی از مردم و دانشجویانی که آبرویشان رفته را ندارند!
2- کشف و رونمایی از پروندههای متعددی که در هیچ محکمهای مطرح و اثبات نشده، ویژگی دیگر این جریان دروغگو و هوچی است. هر هفته اعداد و ارقامی بدون کوچکترین مستندی از سوی برخی مسئولان دولتی اعلام میشد و جریان مرموزی، موریانهوار ستونهای اعتماد مردمی را میجوید و تلاش میکرد به مردم اینگونه القا کند که به هیچکس و هیچ دستگاهی نمیتوان اعتماد کرد! گاهی آمار کشفیات انها آنقدر عجیب میشد که مسئولان عاقلتر مجبور به اصلاح آن میشدند مثلا وقتی یکی از مسئولین دولتی از کشف فساد 12 هزار میلیارد تومانی خبر داد، بلافاصله برخی دیگر نسبت به آن واکنش نشان داده و آن عدد را رد کردند و البته اندکی بعد معلوم شد 12 هزار میلیارد تومان مورد نظر، 70 میلیارد تومان بوده که آنهم از متخلفین بازپس گرفته شده بود! یعنی یک اختلاف کلان یازده هزار و نهصد و سی میلیارد تومانی در ادعای دروغ مطرح شده با واقعیت وجود داشت!
اما این همه ماجرا نبود و دو اتفاق دیگر هم افتاد! از یک سو کشف فساد شگفتانگیز بیش از 9 هزار میلیارد تومانی توسط نمایندگان مجلس در دوره کوتاه مدیریتی دولت یازدهم (تنها در دو مورد رانت) که به درستی میزان صداقت آنها در مبارزه با فساد را نشان داد. از سوی دیگر وقتی قوه قضائیه طبق رسالت قانونی به برخی از این پروندهها ورود کرده و عوامل آن را محکوم و اعدام کرد، انتظار این بود که مدعیان پاکدستی از این اقدام قوه قضائیه خرسند شده و تقدیر بعمل آورند، اما چنین نشد! به عنوان یک نمونه واضح، اخیرا صادق ز، یکی از حامیان مشهور دولت به مرثیهسرایی برای یک مفسد معدوم اقتصادی پرداخته و به او لقب نخبه اقتصادی داده و او را هم رده با بیل گیتس و استیو جابز دانسته است! آین آقای دکتر که خود را متخصص در تمامی امور کائنات دانسته و درباره همه چیز اظهار نظر میکند در این باره گفته او یک کارآفرین بزرگ بود که بیست هزار کارمند داشت و معمولا(!) این قبیل آدمها اهل فساد اقتصادی نیستند و قوه قضائیه نباید او را اعدام میکرد بلکه وی شایسته تقدیر هم بوده است! او به دهها فساد غیرقابل انکار و مستند وی که با هزاران صفحه پرونده و سند به اثبات رسیده اشارهای نمیکند و به راحتی عزم قوه قضائیه در مبارزه قاطع با مفسدان را با خیالبافیهای جهتدار زیر سوال میبرد!
اظهارات این آقای دکتر بخوبی گویای بسیاری از مسائل و ماجراها در هیاهوی مدعیان مبارزه با مفاسد اقتصادی است. ظاهرا آنها عکسهای بابک زنجانی را با برخی بزرگترهایشان فراموش کردهاند و جوایزی که آنها به عنوان کارآفرین نمونه و صادرکننده موفق به وی دادهاند! یا فراموش نکردهاند اما بخاطر کمک چند میلیاردی او به ستاد انتخاباتیشان مجبور به زدن نعل وارونهاند! یا فراموش کردهاند فلان مفسد اعتقادی و اخلاقی که اخیرا محکوم به اعدام شده چه رقم هنگفتی به ستاد انتخاباتیشان کمک کرد و...!
3- بحث پولهای کثیف که از اسفند سال پیش ناگهان سپهر سیاسی کشور را دربرگرفت نیز از این جمله است. پس از آنکه وزیر کشور سخنان عجیب و غریب و غیرمستندی در این باره گفت، به ناگاه اتاق فکر جریان نفوذی به رسانههای اجارهای فرمان آتش داد و در کوتاه زمانی هر که هر عقدهای از نظام اسلامی داشت در قالب مصاحبه و گفتگو بیرون ریخت و چنان تصویر نمودند که فرایند مردمی، افتخارآمیز و عزتمند انتخابات در ایران (که همه دولتها و مجالس با گرایشهای مختلف از آن سر برآوردهاند) به نحوی وابسته و آلوده به پولهای کثیف ناشی از قاچاق مواد مخدر بوده است!
وزیر دادگستری هم در این معرکه وارد شد و ادعاهای غیرمستندی در این باره مطرح کرد! تیتر هر روز روزنامهها، پولهای کثیف بود و از لیستهای متعدد و فهرستهای مختلف نام برده میشد! اما وقتی وزیر کشور مجبور شد در مجلس حضور یابد و بیپرده و بیپروا حقیقت را بگوید و رسما اعلام کند؛ فقط در این باره هشدار داده و هیچ پول کثیفی در کار نبوده است، ناگهان همه ساختمان خیالی و پوشالی دروغگویان فرو ریخت و رسوایی برایشان بجا ماند! اما بازهم ماجرا تمام نشد! آنها که ابتدا مخالف وزارت رحمانی فضلی بودند و او را نفوذی میدانستند، ابتدا نهایت بهرهبرداری را از او کرده و بیش از نود درصد فرمانداران را عوض کردند سپس روی موج سخن خلاف واقع او موجسواری تمام و کمال کردند و... حالا که باید پس از اقرار وزیر، از مردم عذرخواهی کنند، پروژه عبور از او را کلید زده و از رئیسجمهور میخواهند وزیری شجاع! برای وزارت کشور منصوب کند!
از نظر آنها، آدمی هرچه دروغگوتر و بیشرمتر باشد و هرچه بیشتر ارکان اعتماد جامعهاش را ویران کند ،شجاعتر است! یاشاید با خبر شدهاند که وزیر کشور در تحقیقات و بررسیهایش به قبیله آنها رسیده و رد پولهای کثیف را در خانه آنها یافته و دیگر صلاح نیست او در آن کسوت بماند چرا که او دیگر زیاد میداند!
اینها فقط چند نمونه مختصر از موارد فراوان سیاهنماییهای ایام اخیر است که علیرغم دروغ بودن، تاثیر منفی و تلخی بر باور مردم گذاشته است. بگذریم از اینکه نخستین تاثیر مستقیم آن بر خود دولت یازدهم بود و مردم با کسانی که به جای خدمتگزاری به آنها سیاهنمایی را سرلوحه کار خود قرار داده بودند، معاملهای در حد «رفراندوم حذف یارانهها» انجام دادند تا عبرتی باشد برای دروغگویان ...
اما ریشه این ماجرا چیست و چرا جمعی به هر قیمت در صدد تخریب گذشته کشور و ترساندن مردم هستند!؟ در یک پاسخ ساده و روشن باید دو عامل را منشأ این رفتار دانست؛ نخست آرزوهای انتخاباتی و دوم بیبرنامگی در امور کشور. توضیح مختصر آنکه مسئولان مهمی از دولت به جد درگیر انتخابات مجلس آتی شده و وقت و توان خود را برخلاف قانون و شرع مصروف آن مینمایند. از جلسه و دیدار انتخاباتی محمدرضا عارف با رئیسجمهور که خبر آن توسط وی و تحت عنوان دیدار انتخاباتی در رسانهها منتشر شد تا حضور معاون اول رئیسجمهور در جمع حزب کارگزاران سازندگی و ایراد سخنان عجیب انتخاباتی و سپس توجیهات سخنگوی دولت درباره جواز فعالیت انتخاباتی دولتیها، همگی این گزاره را تصدیق میکند که ظاهرا پیروزی در انتخابات آتی، برای دولتمردان بسیار مهمتر از انجام مسئولیتها تعریف شده و رسیدگی به نیازهای مردم است!
اما اگر کسب پیروزی دولتمردان در انتخابات مجلس - به رغم ممنوعیت قانونی جانبداری دولت از یک جریان انتخاباتی- در سایه موفقیتهای اجرایی و انجام خدمات و به ثمر نشستن زحمات و حصول نتیجه مثبت در زندگی مردم باشد، ممکن است بتوانند خلاف قانون بودن آن را توجیه کنند، اما مشکل آنجاست که نفوذیها برنامهای برای اقتصاد و معاش مردم ارائه نکرده و نمیکنند، براساس آمار رسمی واردات را افزایش دادهاند، به قول خودشان برای کارگرهای چینی اشتغال ایجاد کردهاند!
در مقابل برای اشتغال جوانان ایرانی برنامه جدی و امیدوارکنندهای ندارند، مسکن مهر را تعطیل کرده و رسما آن را برنامهای «مزخرف» نامیدهاند، در نتیجه تعطیلی مسکن مهر، صدها رشته و صنعت مرتبط تعطیل شده و رکود نگران کنندهای بر صنایع گوناگون حاکم شده است و... در چنین شرایطی آنها امیدشان از رسیدن به صندلیهای مجلس کم میشود! پس هیاهو، دروغ، جنجال و سیاهنمایی در دستور کار قرار میگیرد و برایشان هم مهم نیست که بر سر اعتماد عمومی و آرامش جامعه چه میآید؟! اما ماه همیشه پشت ابر نمیماند و ناگهان در یک هفته، سونامی رسوایی به راه میافتد و چند پروژه سیاهنمایی، رسوا میشود!